-
SMS
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 01:05
واسه گلی خاک گلدون شو که اگه به خورشیدم رسید یادش باشه که چطوری به این همه شکوه رسیده ، درسه گل خوبه ولی ببین چه گلی ارزش داره خاکش باشی. چقدر این اس ام اس روم تاثیر گذاشت....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آذرماه سال 1385 03:03
نمیشه دعوا سر صندلی کنار تو فکر می کردی که همه میخوان بچرخن دور تو باز توهمت گرفت تا که نشستی تو کلاس اومدی شهر نراق،نه قرطی جون تو لاس وگاس پسرا رنگ و وارنگ و دخترا خوش آب و رنگ تو حیاط حتی ندیدیم جون تو بیل و کلنگ همشون اهل صداقت، همشون اهل مرام نکنی خریتی بگی میای خونه باهام دیگه فردا نمیشه هر چی که می گذره زمان از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آذرماه سال 1385 02:51
برده ای از من دل و کرده ام رسوا ترا با نگاه مهربانت گشته ام شیدا ترا قمری عشق تو خانه کرده است در جان من در دل آغوش خود ، کی کنم پیدا ترا ؟ پلک بر هم می گذاشتم تا شود آیا که من در میان خواب بینم لحظه ای سودا ترا می توانم شرح درد خود بگویم با تو من گر نیفتد چشم من ، بر قد و بالا ترا از کجا دانی که من دلدادهء تو نیستم!...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذرماه سال 1385 21:14
اردیبهشت امروز :: عشق و محبت را نمی شود بر کسی تحمیل کرد. کسی را نمی توان به زور وادار نمود که چیزی یا کسی را قبلا دوست داشته باشد. عشق پدیده ای معنوی و روحی است و باید آن را به حال خود گذاشت تا معشوق خود را انتخاب کند.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 آبانماه سال 1385 10:34
کیه که آخر دیونگیه واسه چشات کیه جز من که میمیره واسه لحن خنده هات کی برات قصه میگه شبا که خوابت نمی ره کیه پا به پات میاد وقتی که بارون میگیره (علیرضا عصار)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 آبانماه سال 1385 23:58
ما به این از هم دور شدن ها نیاز داریم; مثل آب، مثل غذا، مثل دستهای ما برای هم. بیزار نیستم، نه از تو ، نه از هر چه آشفته ات کرده; از سوالی که جوابش را نمیدانیم از این پا و آن پا شدنها بیزار بوده ام . این به این معنا نیست که روح مردهء من که تازه سبز کرده است، کسل شده... این به این معنا نیست که چشم های من که تازگی روشن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 00:42
سلام دوستان... هیچکس بی دامن تر نیست،اما پیش خلق دیگران پوشند و ما بر آفتاب افکنده ایم یادش بخیر.... چه روزگاری بودا... اگر بخوام گاهی اوقات دوباره دست نویسام بذار یه جایی خاک بخورن میذارمشون این ادرس .... http://m-salami.persianblog.com
-
---؟-؟-؟---
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 22:01
آستین بالا زدی که اشک بگیری از میان پلک من معجزه نشان نمی دهی،چگونه باورت کنم ؟ چگونه باورت کنم؟! اگر که بوده ای بگو،کجا نشسته ردِ پای تو کدام دست گرفته است نیاز خویش از حضورِ پُر ملال تو ... قسم به آیه های یأس که چین داده بر جبین تو ... مرا ز ماندنت چه سود ، تو را پس می زنم برو ... تو از که اعتراف گرفته ای !؟ دو چشم...
-
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 22:57
:: پیشاپیش عید سعید فطر رو به همه دوستیای خوب تبریک میگم ، ایشاله نماز و روزهای همگیمون قبول باشه ... عیدتون مبارک :: + با سیاست اصلا" میونه خوبی ندارم ... همچین بدجوری چندشم میشه ولی این روزا بحثش خیلی داغه ، اوضاعی که رییس جمهور منتخب با صحبتاش درست کرد و جبهه گیری خیلی از کشور ها ، انتقادات داخلی و خارجی و زیر سوال...
-
یه خط درمیون
شنبه 7 آبانماه سال 1384 00:22
سلام چطوری؟ نماز و روزه هاتون قبول باشه ... از آخر به اول : 1- دوستی گفت که اگر میای وبلاگ من plz مطالب رو نخونده کامنت نذارید (چشم) ولی من تا حالا وبلاگی رو نخونده نظر ندادم و اگر اینجور به نظر میرسه که کامنت من اصلا ربطی به اون پست نداره خوب این دید اشتباهه؛ چون حرفی در اون مورد نداشتم نه اینکه نادون بازی در بیارم...
-
شب بیست و سوم
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 20:09
-
جای پا
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 23:16
۱ >>> تصوری داشتم خیال کردم که در کنار ساحل با خدا قدم میزنم در آسمان تصویری از زندگی خود را دیدم در هر قسمت دو جای پا دیدم یکی متعلق به من و دیگری به خدا وقتی آخرین تصویر زندیگیم را دیدم به جای پا روی شن نگاه کردم دیدم که چندین زمان در زندگی ام فقط یک جای پا بیشتر نیست دریافتم که این در سخت ترین نقاط زندگیم...
-
تو مرا صدا زدی بنده ی من بنده ی من
شنبه 30 مهرماه سال 1384 04:02
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم غصه هم خواهد رفت آن چنانی که فقط خاطره ایی خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامعه اندوه مپوشان هرگز تو به آئینه نه آئینه به تو خیره شده ست تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید و اگر بغض کنی آه از آئینه دنیا که چه ها خواهد کرد...
-
راستی شعر مرا میخوانی
جمعه 22 مهرماه سال 1384 07:17
زندگی رویا نیست. زندگی زیباست. میتوان، بر درختی تهی از بار ،زدن پیوندی. می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت . میتوان، از میان،فاصله ها را برداشت دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست . قصه ی شیرینی ست. کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهرماه سال 1384 03:34
آره ، داشتم میگفتم ... این چند شب مدام فکر میکنم ...به این اتفاقا ... به درست بودن و نبودنش نه ... به اینکه حقی هست یا نیست... به اینکه چیزی رو تحمیل نکرده باشم در حالی که چیزی تحمیل نشه بهم... نمیدونم اینجوری تا حالا بوده برات یا نه!؟ وقتی مطلبی پیش میاد که یه طرف خودت هستی و اینکه چه جوری تا بکنی که به نفع خودت باشه...
-
خصوصی ، فرهنگی، فزولی یه جورایی
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 02:57
فکر کنم داره یه اتفاق خوب توی زندگیم میوفته ... شاید ... احتمالا ... شاید ،احتمالٍ غریب به اتفاق ... ولی هنوز چیزی نمیدونم ،شایدم به زمان و فکر بیشتری احتیاج دارم(منظورم همون دو دوتا چارتاست دیگه) خوابم نمیبره ،دروغ نگم فکرم مشغول شده یه جورایی...یه جورایی که چه عرض شود ،بیشتر از جورایی ... حافظم همتی راسخ دارد که ما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1384 00:11
:: ۷۷ ساله ای خاموش... :: اهل کاشانم پیشه ام نقاشی است گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ, میفروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی است دل تنهایی تان تازه شود چه خیالی, چه خیالی, ... میدانم پرده ام بیجان است. خوب می دانم, حوض نقاشی من بی ماهی است. دو قدم مانده به گل پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی و تو را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 06:55
بسم الله بفرما سر سفره ... نقل است که شیخ ابوالحسن خراقانی نماز همی کرد. آواز شنید که: هان ابوالحسنو!خواهی آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟ شیخ گفت :<<بار خدایا خواهی که آنچه از رحمت تو میدانم و از کرم تو می بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچکس سجودت نکند؟>> آواز آمد: نه از تو ، نه از من ....
-
:: آخرین نظر ::
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 02:15
درست روزای آخر زمستون بود ...هنوز برف سنگینی نیومده بود ... هوا سرد بود ... صبحش کلی مشاجره کرده بود با بابا که این فقط یه سفر یه روزست ، همه آخه دارن میرن ... اگر نرم هم برنامه بچه ها بهم میخوره و هم اینکه همشون دیگه مطمئن میشن که بچه ننم ... اون روز مادر خیلی سخت نمی گیرفت ، عادتش بود .ممکن بود گاهی اوقات با اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 01:00
اینقدر توی فکرای زودگذر و الکی هستیم که دور و بر خودمون رو یادمون میره ... اینقدر دور خودمون رو شلوغ کردیم که یادمون میره بدبختی یعنی چی ... -چقدر بچه ایم – ولی بچگی نیست ! این روزا مدام گیر میدم... به این ...به اون...به خودم...به رفتارام...به همه چی...همه کس... برای خیلی ها درد یعنی نداشتن ، یعنی فاکتور گرفتن از خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 13:48
نفرین ابد بر تو ، که آن ساقی چشمت دُردی کش خمخانه ی تزویر و ریا بود پرورده ی مریم هم اگر چشم تو می دید عیسای دگر می شد و غافل ز خدا بود نفرین ابد بر تو، که از پیکر عمرم نیمی که روان داشت جدا کردی و رفتی نفرین ابد بر تو که این شمع سحر را در رهگذر باد، رها کردی و رفتی نفرین به ستایشگرت از روز ازل باد کینگونه ترا غَره به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 13:46
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1384 11:19
یا اَوَّلَ الاوَّلین و یا آخِرَ الاَخِرین ، اللّهمَُ اغفِرلی الذُّنُوب التَّی تهتکُ العِصَم ای آغاز و اولین و ای پایان آخرین،خدایا بیامرز مرا از گناهانی که پرده ها را بدرد اَم کَیفَ اَسکُنُ فی النّار وَ رَجائی عَفوُکَ فَبعزَّتکَ چگونه در میان آتش بمانم با اینکه امید عفو تو را دارم ‘ - ‘’ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ -...
-
: ۱۲ روز:
جمعه 1 مهرماه سال 1384 21:03
‘ - ‘’ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘دعای ندبه’ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ - ‘ لََیتَ شِعری اَینَ استَقَرَّت بِکَ النَّوی بَل اَیُّ اَرضٍ تُقِلُّکَ اَوثَری اَبِرَضوی اَو غَیرِها ... ای کاش...
-
.: کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو :.
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 09:59
سلام به همگی اوضاع و احوال بر وقف مراد باشه ایشاله حقیقتش یه دفعه ای شد و رفتیم پابوس امام رضا البته از قبل بنا بود ولی خوب بازم ناگهانی رفتم ،که روی همتونو بابت این قضیه میبوسم جاتون خالی هم خوش گذشت و هم خیلی شلوغ بود، جای سوزن انداختن نبود .به نیابت از همتون هم دعا کردم جمیعا و دوستانی رو حتی به اسم باور کنین (هر...
-
::زندگی- نادونی::
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 14:29
شکسته بال رفتنم،نمونده پای موندنم، یه گوشه پیدا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 00:41
او مرده است او مرده است در من و دیگر وجود او از یاد رفته است . در من تمام انهمه شبها و روزها ، بر باد رفته است . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتی قراره بلایی سرت بیاد همه چیز یه دفعه سرت خراب میشه
-
///// بودن یا نبودن!مسئله این است/////
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 18:59
" مرداب(تولدی دیگر)" شب سیاهی کرد و بیماری گرفت/دیده را طغیان بیداری گرفت/دیده از دیدن نمی ماند ، دریغ/دیده پوشیدن نمی ماند دریغ/رفت و در من مرگزاری کهنه یافت/هستیم را انتظاری کهنه یافت/آن بیابان دید و تنهائیم را/ماه و خورشید مقوائیم را/چون جنینی پیر،باز زهدان به جنگ/میدرد دیوار زهدان را به چنگ/زنده،اما حسرت زادن در...
-
::: بارون تهران:::
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 09:56
امروز صبح هوای تهران بارونی هست اوخ جون چه بارونی داره میاد ... اینم اولین بارون در فصل تابستون ... دیدید گفتم دلم برای اون روزا تنگیده ... حتما این مطلب رو بخونین ... طنز خوسگلیه ...فکر کنم کیف کنید ،البته احتمال داره یه سری ها هم با دمپایی دنبالم کنن >>>>
-
::نمردیم و معنی حسن نیست رو فهمیدیم؟!::
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 09:52
هر کاری میکنم خوابم نمیبره آخه آدم دیگه رفیقش رو که هپلی هپول نمیکنه ... گوشی 3100 ازمن برداشتی خودتم دیدی وضعیتشو دیگه، 2ماهه کار کرده چند 32 هرازتومن از من بعد گوشی 3650 خودت رو که دوربینش سوخته باید فلش بشه درپوش اینفردش شکته قابش شکته باطریش فابریکش نیست ،کلا باید یه ترتمیزم بشه به من دادی 100 هزارتومن وجدانی اگر...