-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 22:55
چقدر دلم گرفته... چقدر دلم برات تنگ شده ...اما باید توی صفحه ایی بنویسم که فقط در پایان دیده میشه ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 22:53
وقتی که خوابی نیمه شب،تورا نگاه میکنم زیبایی ات را با وقار،گاه اشتباه می کنم از شرم سر انگشت من پیشانی ات تر می شود عطر تنت می پیچد و دنیا معطر میشود گیسوت تابی میخورد میلغزد از بازوی تو از شانه جاری می شود چون آبشاری موی تو چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود آسیمه می خیزم ز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 23:39
خیلی دلم برات تنگ شده...هر چقدر اون عکس توی اتوبوس رو میبینم بیشتر دلم برات تنگ میشه خانوم طلای من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 تیرماه سال 1386 17:04
کجایی داغ رسوایی به پیشانی نشانده کجایی ای بخت بر گشته کثیفی و خرابی و گندیده تو ای هم جسم و روح و جان ، هر سه آلوده مگر خوابی که از دست میدهی اورا اگر بیدار!؟ که خاک هم بر سرت صد وای... تو هم گر بارشی چون ابر دلی چون ریش هوایی مه غمی در دیدگان داری... ندانی حال او را سنگ که او آیینه بود و هست و خواهد بود و تو......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 14:10
حالم از هر چی اینترنت و چت و وبلاگه بهم میخوره..... حالم از خودم بهم میخوره...بوی گند گرفتم ........ ریحانه منو ببخش .... منو ببخش.....
-
.: نقل قول :.
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 00:44
مجید مظفری (جام جم - چهارشنبه 14 دیماه 84) : کوهنوردی توی برف و مه در حال کوه نوردی در شب از کوه به سمت پایین سقوط میکنه... در کش و قوصی خودش رو به جایی که طناب رو بسته بوده میرسونه و و با تمام توان درخواست کمک میکنه ،نوری مانند جذبه ای الهی منجلی میشه و رو به سوی اون میگه: آیا به قدرت پروردگارت ایمان داری؟ کوهنورد در...
-
.: آخرین نظر :.
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 01:14
درست روزای آخر زمستون بود ...هنوز برف سنگینی نیومده بود ... هوا سرد بود ... صبحش کلی مشاجره کرده بود با بابا که این فقط یه سفر یه روزست ، همه آخه دارن میرن ... اگر نرم هم برنامه بچه ها بهم میخوره و هم اینکه همشون دیگه مطمئن میشن که بچه ننم ... اون روز مادر خیلی سخت نمی گیرفت ، عادتش بود .ممکن بود گاهی اوقات با اینکه...
-
کلیات سعدی - حکایات - باب ششم
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 11:20
وقتی بجهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده بکنجی نشست و گریان همی گفت : مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی ... چه خوش گفت زالی بفرزند خویش چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن گر از عهد خردیت یاد آمدی که بیچاره بودی در آغوش من نکردی درین روز بر من جفا که تو شیر مردی و من پیر زن
-
لیتری چند...؟
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 12:35
دوستان امروز کلی خندیدم به این خراب آباد دیرینمون..... دیشب، دردشت -فلکه اول تهرانپارش-سرسبز و .... اینا رو چون من شرق بودم دیدم و میدونم (خاوران -میدون خراسون و هزار جای دیگه شلوغ شده بود )، مردم بانک ها رو آتیش زدن ،به پمب بنزین ها خصارت وارد کردن، و کلی خودی نشون دادن البته خنده ی من از اینجاست که صبح فقط توی یه...
-
از این ور،اون ور ۱
دوشنبه 4 تیرماه سال 1386 19:56
دل من حجم حقیری ست خیال تو بزرگ ! کی رسد فصل دل انگیز وصال تو بزرگ !؟ ای شب نقرهای حسرت دریا که شدهست ماه در برکهی چشمـان زلال تو بزرگ ! نام تو با پر و پرواز چنان همراه است کاسمانها شده از وسعت بال تو بزرگ ! می دود کودک خورشید به استقبالت می شود آینه از شوق جمال تو بزرگ ای غــــزلبرکهی اندوه زلال تو بلیغ! دل من...
-
مناجات...
دوشنبه 28 خردادماه سال 1386 12:14
باری اگر اوست خدایا به دوشم بگذار دردی اگر اوست به جانم تو بریز، غم تنهایی اگرمی دارد تو به یک جا به دو چشمان سیاهم بنشان; وای اگر جمله ملال است ز من، گو بمیرم که خیالش نرسد می دانم.
-
اعتراض
جمعه 18 خردادماه سال 1386 10:01
سلام این مدت که نبودم بیشتر از همیشه دوست داشتم حرف بزنم .از مسائلی که دور برم تو تهران اتفاق افتاد تا دیدن بلوتوث ها و اتفاقایی که برای خودم افتاد ...میدونید اون موقعه ها که میتونی پشت سر هم به روز بشی مطالبت رو مینویسی اما به محض اینکه دو سه روز جا میمونی یه عالمه حرف تلمبار میشه روی سینت... یه دوره نیروی انتظامی...
-
بهترین هدیه
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 14:26
سلام به همه هفته پیش تولدم بود...14 اردیبهشت 1362 (خودم میدونم خوشومدم)،حالم خیلی خوبه ولی بازم طبق معمول توی بی پولی دارم دست و پا می زنم،خونه رو تحویل دادم(خونه دانشجویی) حالا توی این دوماه جا گیرم نمیاد، یه جا رو گیر اوردم باید 150 بذارم روی پیش(اما کو پول) آخه هفته پیش 200 از بابا گرفتم برای قبض موبایل ،حالا بماند...
-
BAHMANE 85
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 20:11
لحظه ای می باید خارج از دقدقه ها فکر تنهایی خود باشم من خنده دار است مردم حرف من ، حرف تنهایی خود -در میان من و ماست در میان من و تو در میان من و من ... کاش میداشتم من صدایی چون ناقوس تا بدانید همگان آدمیت تنهاست. مردم شهر ،به چه میخندید باز؟! گره از کار کسی باز کنید، پرده ها چرکینند، گونه ها رنگینند، خانه ها خاموشند،...
-
I LOVE YOU
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1386 00:27
یه نذری کرده این دلم می خوام اونو ادا کنم میخوام نماز عاشقی به پای تو به پا کنم گفته بودم وقتی بیای بهت بگم گناه تو فکر نکنی که می گذرم از پاکی نگاه تو نگاه تو جرم تو بود به این دل سادهء من تو لایق عبادتی عشق خدا دادهء من گفته بودم وقتی بیای به عاشقت رحمی کنی مرحم این دلم بشی زندگیم و رنگی کنی عرض اردت می کنم تورو...
-
I LOVE YOU
پنجشنبه 16 فروردینماه سال 1386 16:32
چه خوش میگذره با تو... دیشب خوابم نمی برد ،مدام عکسایی که بهم دادی رو نگاه می کردم و ته دلم انگار دارن قند آب میکنن،هر کاری می کردم خوابم نمی برد نمی دونم اما دیر وقت بود خوابم برد،اینقدر دلم دوباره بعد از چند ساعت تنگ شد برات که خواستم دوباره امروز همدیگرو ببینیم،اما امروزم اینقدر شیرین زبونی کردی که تا به خونه رسیدم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردینماه سال 1386 03:11
اینقدر دلم برات تنگ شده.... اینقدر دوست دارم باهات حرف بزنم،نیاز دارم بهت... چرا تموم نمیشه این تعطیلات مزخرف.... نگران نشو ...ولی دیگه صبرم لبریز شده...دارم از دلتنگی می ترکم...
-
.: نه طلایی نه بدل :.
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 09:49
غیر از این حالت اخم و غصب و تندی خو تو چه ارزانی من کرده ای ای پست دو رو بردی از من همه آسایش و آرامی جان کی نشسته است بگو،خنده لب چهره یتان کی سزد همچو منی شاد و غزل خوان چو بهار خشکی و سردی خود را به سر ما تو نیار تو گس و بی رخ و افسرده و دلمرده سخن پر ز هرزه شود ار، پا بگذاری به چمن کی عجب باشد از اینکه، تو کنی جنگ...
-
نادونی:
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 01:34
کسی هم مانده با ما گرچه تونیستی...؟! خدایا پس کجایی تو....؟! تو دستم را رها کردی در این گرداب تنهایی، در این هرج و مرج افسوس و یاءس و شاید ها ... اگر من خلف وعده را نمی دانستم وایمن ، ز هر گونه خطا بودم، خدا بودم! خدا بودم! تو می دانی که من غیر از تو هیچم هیچ، تو می دانی که بی تو من از این دنیا چه بیزارم، تو می دانی و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 فروردینماه سال 1386 02:50
تو که نیستی تا ببینی گریه های هر شب من بی حضور عاشق تو چه عجیبه گریه کردن تو که نیستی تا ببینی دل آسمون شکسته جاده تا صبح قیامت من و این پاهای خسته با عبور هر ستاره روح سبز تو رو دیدم زیر قطره های بارون صدای پات و شنیدم ---------------------------------------- انگار یه عمره ندیدمت
-
فروردین۸۶
یکشنبه 5 فروردینماه سال 1386 02:42
چند روز دل دیوونه میگیره همش بهونه آتیشم می زنه هر شب جای خالیت توی خونه دل من هوا تو داره دیگه طاقت نمیاره این دل همیشه گریون مثل ابرای بهاره کی تورو دوست داره قد یه دنیا کی میخواد با تو باشه حتی تو رویا دنبال جای پاهات روی شنهای قشنگ و خیس دریا نگو که رفتن تو سهم من دل من طاقت نداره میشکنه نگو که باید جدا شیم نگو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 03:53
جوجو دوستت دارم... خیلی بیشتر از اونی که فکرش و بکنی...خیلی بیشتر از اونی که کسی ،کسی رو دوست داشته باشه... ye 2khtare koori too in 2nyaye na mard zendegi mikard.in 2khtar doost pesari dasht ke asheghe oon bood,2khtare hamishe migoft:age man cheshmamo dashtamo bina boodam,hamishe ba oon mimoondam.ye rooz yeki peyda...
-
نادونی:
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 14:46
آری کنایه زد هر کس که با من از فردا سخن نگفت...
-
نادونی:
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 17:40
پسِ هر تیره گیِ چشم کسی ،روزنی پیدا هست. که در آن... غم و ظلمت دست می شویند، بزم می گیرند؛ دیگران می گویند : "او چه تلخ است با ما ! او چه دیر می آید گاه گاه نزدیکیِ ما! کاش می دانستیم؛" تلخیِ حرف همو از غم تنهایی ست، باورم نیست ندانیم پاسخ این را که ، از چه ما تنهائیم؟
-
نادونی:
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 17:33
باز منو ، این قلم و برگی از دفترچه عکس زیبای شما به کسی مربوط چه! خاطرات من و ما ، چهرهء خندانت، گفتن نام مرا از دل و از جانت؛ گوشهء خلوت ما سر و سامانی هست، قلمم زمزمه کرد: "جایتان خالی هست."
-
یادگاری از خانوم طلا:
جمعه 13 بهمنماه سال 1385 23:24
هست آن نیست که هر لحظه کنارت باشم هست آن است که هر لحظه به یادت باشم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 دیماه سال 1385 23:33
نیستش...! نمیدونم کجاست؟! چه میکنه؟ ولی میدونم که ندارمش هیچ وقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم نمیخواستم که تورو تو گم ترین آرزوهام ببینم نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم: " هنوزم دوست دارم". آخه تو هول وولای پریشونی و تور و نداشتن تو گیر و دارِ ... ای بابا... دل تو هیچ ، حالمون خوش ... ای بی مروت! دیگه دلی...
-
تنها ماندم ...
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 13:25
راز خود به کس نگفتم مهرت را به دل نهفتم با یادت شبی که خفتم چون غنچه سحر شکفتم دل من ز غمت فغان برآرد دل تو ز دلم خبر ندارد پس از این نخورم فریب چشمت شرر نگهت اگر گذارد وصلت را ز خدا خواهم از تو لطف و صفا خواهم کز مهرت بنوازی جانم عمر من به غمت شد طی تو بی من ، منو غم تا کی؟! دردی هست نبود درمانم
-
دیروز ...
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 17:29
زمانه سکوت می کند آنگاه که چشم های تو از میانِ حوضِ دوست داشتنی ترین حرفها، تمام لحظه های مرا شیرین می کند . می خندم، می شنگم، می رقصم، اما بی تو ماندگار نیستند هیچ کدام، مانند کدورتی که گاه میانِ من و توست . نباشد کسی که از تلخی میانِ ما خرسند شود، تا زمانه به کام ما ودستان کودکانه و معصوم تو تنها به کامِ من است ;...
-
آمد آن ماه که دلم تنگش بود
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 01:31
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع) بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کربلا بوی یاس و ضریح عباس و خدای احساس و کربلا بوی عنبر ،ماه رخ اکبر، گهوارهء اصغر بغض آب و فرات بی تاب و اشگای رُباب و کربلا تو ذکر محراب منی،تو مهر و مهتاب منی تو باده و ساغر من، تو مستی ناب منی بی تو دلم آروم نمیگیره، کبوتر دل بی تو میمیره امشب...